تک آهنگ
بازی کم حجم pc
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .
پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!
این نظر توسط مهسا جوني در تاریخ 1390/8/6/5 و 1:56 دقیقه ارسال شده است | |||
سلام وبت نازه اين داستانت هم واقعا زيبا بود![]() ![]() خوشال ميشم به وب منم سر بزني ![]() موفق باشي |
طراح : شیوا موزیک مترجم : قالب گراف